مسابقات قهرمانی 74 کیلو باشگاه ها بود. ابراهیم همه حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد و به نیمه نهایی رسید.آن سال ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود. اکثر حریف ها را با اقتدار شکست داد

 

در نیمه نهایی حریف ابراهیم شدم، اما یکی از پاهایم شدیداً آسیب دید به ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم: رفیق این پای من آسیب دیده، هوای ما رو داشته باش. ابراهیم هم گفت: باشه داداش، چشم. بازی های او را دیده بودم، توی کشتی استاد بود. با اینکه شگرد ابراهیم فن هایی بود که روی پا می زد، اما اصلاً به پای من نزدیک نشد! ولی من در کمال نامردی یه خاک ازش گرفتم و خوشحال از این پیروزی به فینال رفتم. ابراهیم با اینکه می توانست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی این کار رو نکرد .

 

ولی من خوشحال بودم، خوشحالی من بیشتر از این بود که حریف فینال، بچه محل خودمان بود. فکر می کردم همه مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توی فینال با اینکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پایم آسیب دیده، اما دقیقاً با اولین حرکت همان پای آسیب دیده مرا گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمین و بالاخره ضربه فنی شدم.

آن سال من دوم شدم و ابراهیم شوم، اما شک نداشتم که حق ابراهیم قهرمانی بود.

 

سلام بر ابراهیم ص 34 و 35


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها